مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
ز غم هجر مکن ناله و فریاد که من زدهام فالی و فریاد رسی میآید
از آتش وادی ایمن نه من خرم و بس موسی آنجا بامید قبسی میآید
هیچکس نیست که در کوی تواش کاری نیست هر کسی آنجا بطریق هوسی میآید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست اینقدر هست که بانگ جرسی میآید
جرعهای ده که به میخانه ارباب کرم هر حریفی ز پی ملتمسی میآید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غمست گو بران خوش که هنوزش نفسی میآید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من نالهای میشنوم کز قفسی میآید
یار دارد سر صید دل حافظ یاران شاهبازی به شکار مگسی میآید
***************
بیا که رایت منصور پادشاه رسید نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت کمال عدل به فریاد داد خواه رسید
سپهر دور خوش اکنون زند که ماه آمد جهان به کام اکنون رسد که شاه رسید
ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن قوافل دل و دانش که مرد راه رسید
عزیز مصر بر غم برادران غیور ز قعر چاه بر آمد باوج ماه رسید
کجاست صوفی دجال چشم ملحد شکل بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
صبا بگو که چها بر سرم در این غم عشق ز آتش دل سوزان و برق آه رسید
ز شوق روی تو جانا بر این اسیر فراق همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید
مرو بخواب که حافظ ببارگاه قبول ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید
********************
یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند کسی به حسن و ملاحتبه یار ما نرسد
بحق صحبت دیرین که هیچ محرم راز بیار یک جهتحق گذار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
دریغ قافله عمر کانچنان رفتند که گردشان به هوای دیار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
دلا ز طعن حسودان برنج و ایمن باش که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را غبار خاطری از رهگذار ما نرسد
بسوخت (حافظ) و ترسم که شرح قصه او به سمع پادشه کامکار ما نرسد
آخرین نظرات