زندگي
زندگي همچون بادكنكي است در دستان كودكي كه هميشه
ترس از تركيدن آن لذت داشتن آن را از بين مي برد
زندگي
زندگي همچون بادكنكي است در دستان كودكي كه هميشه
ترس از تركيدن آن لذت داشتن آن را از بين مي برد
هرگاه از دست کسی خشمگین و یا ناراحت شدید
این قوانین فردی شماست که ناراحتتان کرده است
نه رفتار طرف مقابل . . .
روزي مرد جواني در ميانهي شهري ايستاد و ادعا کرد زيباترين قلب دنيا را دارد. جمعيت زيادي دور او را گرفته و به قلب سالم و بدون خدشهي او نگاه ميکردند و همه تصديق ميکردند که قلب او به راستي زيباترين و بينقص ترين قلبي است که تاکنون ديده اند.
مرد جوان در کمال افتخار و با صدايي بلندتر از جمعيت به تعريف از قلب خود ميپرداخت که ناگهان پيرمردي جلوتر از جمعيت آمده خطاب به مرد جوان گفت: «اما قلب تو به زيبايي قلب من نيست.» سکوتي برقرار شد و مرد جوان به همراه جمعيت به قلب پيرمرد نگاه کردند، قلب او با قدرت تمام ميتپيد اما پر از زخم بود.
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
ز غم هجر مکن ناله و فریاد که من زدهام فالی و فریاد رسی میآید
از آتش وادی ایمن نه من خرم و بس موسی آنجا بامید قبسی میآید
هیچکس نیست که در کوی تواش کاری نیست هر کسی آنجا بطریق هوسی میآید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست اینقدر هست که بانگ جرسی میآید
جرعهای ده که به میخانه ارباب کرم هر حریفی ز پی ملتمسی میآید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غمست گو بران خوش که هنوزش نفسی میآید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من نالهای میشنوم کز قفسی میآید
یار دارد سر صید دل حافظ یاران شاهبازی به شکار مگسی میآید
بارالها
تو نادیده میگیری
من هم نادیده میگیرم
تو خطاهایـم را
من عطاهایت را . . .
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش
خواهی دید که ان لحظه هرگز نخواهد رسید . . .
***********
گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد
که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . .
**************
گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟
گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟
گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟
گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟
گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟
گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام ، تو من . . .
آخرین نظرات